اركان نماز پنج چيز است:
نيّت، تكبيرة الاحرام (تكبيرة الافتتاح)، قيام (هنگام تكبيرة الاحرام و پيش از ركوع)، ركوع، سجود.
درباره نيّت
آيت الله جواد آقا ملكي تبريزي در أسرارالصلاة (ترجمه آقاي رجب زاده) صفحه 266 ميفرمايد:
نيت عبارت است از قصد عبادت بخاطر اينكه آن عبادت يا بنفسه محبوب، و نزد خدا پسنديده است و يا بخاطر خوف و يا طمع دنيائى و يا دينى است، و واجب اينست كه نيت براى يكى از اين وجوه خالص باشد با تعيين يا تعين، و احوط قول اول است مگر در مواردى كه نص بخصوصى رسيده باشد مثل روزه ماه رمضان، و تخلف بعضى از صفات عبادت هر گاه از بعضى جهات ديگر معين باشد ضررى ندارد، مثلا اگر مولى امر نمود كه در فلان وقت و يا فلان مكان دو ركعت نماز بجاى بياورد و اين را واجب نمود و مكلف اين نماز را با همان شرايط بجاى آورد ولى اشتباها قصد استحباب نمود، اين ضررى ندارد، و همچنين اگر قضاء و اداء بر او مشتبه شد و يكى را بجاى ديگرى بجاى آورد نيز ضررى ندارد، و هر گاه عملى را بقصد اينكه محبوب و مورد رضاى پروردگار است انجام بدهد گر چه آنچه كه باعث انجام آن عمل شده فايده دنيوى باشد و لو از باب خاصيت، عيبى ندارد چون اصل همان قصد است گر چه بخاطر انسان هم نباشد.
مطلب ديگر اينكه اصل در عبادت نيت و اخلاص است و دليل
بر اين مطلب آيات و اخبارى است كه در اين زمينه رسيده است، خداوند در قرآن مىفرمايد:
«وَ ما امِروُا الا لِيَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدّين» (بينه / 5) ترجمه: و امر نشدند مگر باينكه تنها خدا را پرستش كنند و دين را براى او خالص و پاك گردانند.
و در جاى ديگر مىفرمايد: «الا لِلّهِ الدينُ الخالِص» (سوره زمر / 3) آگاه باشيد كه خدا راست دين خالص و پاك.
و باز مىفرمايد:
«فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صالِحا وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ احَدا» (كهف / 110) پس آنكه اميدوار به لقاء پروردگارش هست ميبايست كه كردارى شايسته داشته باشد و در پرستش پروردگار خويش احدى را شريك نگرداند.
و رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله فرموده است: «انما الاعمال بالبينات» اينست و جز اين نيست كه اعمال بستگى به نيات دارد.
و باز از آن حضرت رسيده كه فرمود: «لكل امرء ما نوى» براى هر كس همانست كه در نيت دارد.
و باز مىفرمايد: كه هر كس كه هجرتش بسوى خدا و رسول خدا باشد پس هجرتش در واقع بسوى خدا و رسول او است و آن كس كه هجرتش بسوى دنيائى است كه بآن برسد و يا زنى است كه به ازدواج با او دست يابد پس هجرتش بسوى همان چيزى است كه به نيت آن هجرت نموده است.
گر چه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين سخن را براى مهاجرت براى جهاد بيان فرمود ولى آن اصلى براى همه عبادات گشته است، و گفته شده اين خبر نزد اصحاب حديث از جمله متواترات است و اين اولين حديثى است كه آنها بفرزندان خود ياد مىدادند و آن را نصف علم مىدانستند.
و از رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله رسيده كه ذات اقدس حق ميگويد: هر كس كار خيرى انجام دهد و غير مرا در آن كار شريك گرداند همه آن كار از آن آن شريك باشد و من از آن عمل بيزارم و بىنيازترين بىنيازان از شريك هستم.
و از امام صادق عليه السّلام رسيده كه ذات اقدس حق فرموده است من بهترين شريكها هستم هر كس در كارى غير مرا شريك گرداند از او نمىپذيرم، مگر آنچه را كه خالص براى من باشد.
درباره تكبيرة الاحرام
علامه ملا محمد مهدي نراقي در كتاب علماخلاقاسلامى (ترجمة كتاب جامع السعادات) ج 4 صفحه 432 ميفرمايد:
و چون تكبيرة الاحرام گوئى، به ياد آر كه معنى آن اين است كه: خداى تعالى بزرگتر از آنست كه وصف كرده شود، يا از هر چيزى بزرگتر است، يا از اينكه به حواس ادراك شود يا به قياس با آدميان بزرگتر است. پس به نهايت عظمت و جلال او بينديش كه ايجاد و اختراع غير او مستند به اوست، و اوست كه همه اشياء را از كتم عدم به عرصه وجود آورده است. و بايد دل تو به اين يقين كند بطورى كه آنچه را بر زبان مىآورى تكذيب نكند، پس اگر در دل تو چيزى بزرگتر از خداى تعالى باشد، خدا گواهى دهد كه دروغگوئى، اگر چه اين سخن (اللّه اكبر) صدق است، چنانكه بر دروغ منافقان گواهى داده است درباره اين گفتارشان كه: پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسول خداست. و اگر هواى تو از امر خداى تعالى بر تو غالبتر است، و تو آن را از خدا و فرمان او بيشتر مطيع باشى، پس آن را خداى خود گرفتهاى و بزرگ داشتهاى، و سخن تو (اللّه اكبر) به مجرّد زبان است، و دل با آن موافق نيست، و اگر توبه و استغفار و حسن ظن به كرم و عفو خداى تعالى در ميان نباشد خطر بس بزرگ است.
امام صادق عليه السّلام فرمود: «چون تكبير گوئى هر چه را كه ميان آسمانهاى برين و زمينهاى فرو دين است در جنب بزرگوارى و كبريائى خدا كوچك شمار، كه خداى تعالى با آگاهى بر دل بندهاى كه زبانش تكبير مىگويد و دلش از حقيقت بزرگداشت او غافل و خدشهدار است، مىگويد: اى دروغگو آيا مرا مىفريبى؟
به عزت و جلالم سوگند تو را از شيرينى ياد خود محروم مىكنم، و از نزديكى خود و شادى به مناجات خود دور مىسازم»«». پس در مدت نماز دل خود را بنگر، اگر شيرينى نماز را مىيابى و در نفس خود از آن سرور و بهجت ملاحظه مىكنى، و دل تو به مناجات او شاد است و از سخن گفتن با او لذّت مىبرد، بدان كه خداى تعالى تو را در تكبيرت راست گفتار مىشناسد، و اگر از لذت مناجات بىبهره و از شيرينى عبادت محرومى، بدان كه خداى تعالى تو را دروغگو شناخته و از درگاه خود رانده و از آستانه خويش دور ساخته، پس بر خود مانند زن فرزند مرده گريه كن، و پيش از آنكه حسرت بزرگ تو را دريابد به علاج پرداز.
درباره قيام
علامه ملا محمد مهدي نراقي در كتاب علماخلاقاسلامى (ترجمة كتاب جامع السعادات) ج 4 صفحه 439 ميفرمايد:
حقيقت قيام عبارت از ايستادن در پيشگاه پروردگار براى اداء حق عبوديت و بندگى او و جلب خيرات پروردگارى، و انس گرفتن با او و لذت بردن به مخاطبات و گفتگوى با او در كلام، و بمناجات با او در دعا، و چاره كار براى توقف طولانى خود در روز قيامت و دفع هول و هراسى كه در انتظار انسان هست ميباشد، و ميبايست كه انسان از اينكه در نماز ميبايست بر هر دو پا بايستد به اين حقيقت پى ببرد كه مسلمان بايد در مقام خوف و رجاء باشد و از پائين افكندن سر در هنگام نماز، الزام قلب را بر تذلل و خشوع و تواضع و دورى از رياست طلبى و خود بزرگ بينى فهم نمايد، و بداند كه در فرداى قيامت او را در پيشگاه ذات اقدس حق ايستادنى است كه چگونگى آن را اين ايستادن تعيين ميكند، و لذا سزاوار است كه انسان آنچه در توان دارد در تصحيح قيام نماز خود، بكار گيرد و بداند كه تمام پنهانىها و خاطرات و ضمايرش نزد حضرت حق مكشوف و آشكار است، و پروردگار حتى به چيزهائى كه خود از آن بىخبر است و در باطن او است آگاه است، و لذا خيلى مراقب باشد كه مبادا باطنش مخالف با رضاى پروردگار باشد، و بناچار در چنين مقام خطيرى تواضع و فروتنى او لا اقل همچون تواضع در محضر سلطانى از سلاطين دنيا خواهد بود، چگونه كسيكه در مقابل حاكمى قرار ميگيرد مراقب تمام حركات و گفتههاى خود ميباشد، كه مبادا سخنى بر خلاف رضاى او بر زبان آورد، و يا از معناى آنچه مى - گويد غافل باشد و يا اشارات مخاطبات سلطان را در نيابد، و خدائى كه ملك الملوك و جبار الجبابره است هرگز نزد مسلمان از بشرى مثل خود بىمقدارتر نخواهد بود.
درباره ركوع
علماخلاقاسلامى ج 4 ص 440 :
و امّا در ركوع، بايد ذكر عظمت و كبرياى خداى تعالى تازه كنى، و دستهاى خود را به جهت تعظيم و تكبير او بلند گردانى، و اين را نشانه آن سازى كه دست عقول و اوهام از رسيدن به جلال و عظمت او كوتاه است و از عقاب او به عفو او پناه گيرى و زينهار خواهى، و به قصد تعظيم او و اظهار ذلّ و فروتنى خود سر بر ركوع فرود آرى، و در نرم ساختن دل و تجديد خشوع بكوشى، و ذلّت خود و عزت او و ضعف خود و قوّت او و عجز خود و قدرت او و پستى خود و علوّ او در دل آرى، و بر اقرار و اعتراف آوردن آن در دل از زبان يارى جوئى، و او را تسبيح گوئى و به عظمت او گواهى دهى، كه او از هر بزرگى بزرگتر است، و اين را در دل خود مكرّر كنى تا عظمت و جلال او در دلت راسخ شود، سپس از ركوع سر بردارى به اميد آنكه بر تو رحم آرد، و اين اميد را در نفس خود به گفتن «سمع اللّه لمن حمده»: يعنى خدا كسى را كه حمد و شكر او كرد اجابت فرمايد، مؤكّد گردانى، سپس شكر را، كه متقاضى افزايش است، در پى آن آرى و بگويى:الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمينَ 1: 2،آنگاه بر اظهار فروتنى و خشوع خود و تعظيم و بزرگداشت او افزايى و گوئى: «اهل الكبرياء و العظمة و الجود و الجبروت».
صدوق - رضوان اللّه عليه - روايت كرده است كه: «از امير مؤمنان عليه السّلام درباره كشيدن گردن در حال ركوع پرسيدند، فرمود: معنى آن اين است: به تو ايمان آوردم اگر چه گردنم را بزنى».
حضرت صادق عليه السّلام فرمود: «هيچ بندهاى ركوع حقيقى براى خدا نمىكند مگر اينكه خدا به نور و بهاء خود او را زينت مىبخشد، و او را در سايه بزرگوارى و كبرياى خود جاى مىدهد، و بر او جامه برگزيدگان خود را مىپوشاند. و ركوع اول است و سجود دوم. پس هر كه اول را بجا آورد شايستگى دوم را به هم مىرساند.
در ركوع ادب است و در سجود قرب، و هر كه ادب را نيكو نكند شايسته قرب نشود. پس ركوع كن ركوع كسى كه در دل خود براى خداى عز و جل فروتن و خاشع است، و خود را خاكسار و بيمناك تحت قدرت و سيطره او مىبيند. اعضاء و جوارح تو بايد براى او افتاده و خاضع باشد افتادگى و تواضع ترسناك و اندوهگين كه مىترسد از فايدهاى كه نصيب اهل ركوع است محروم شود. (نقل كردهاند كه: ربيع بن خثيم به يك ركوع شب را به روز مىآورد، و چون صبح مىشد: ناله دردناك مىكشيد و مىگفت: آه مخلصان پيش افتادند و راه بر ما بريده شد). و پشت خود را در وقت ركوع هموار و برابر ساز تا ركوع خود را درست بجا آورده باشى، و بخاطر آر كه به يارى و مدد او ركوع مىكنى نه به نيروى خود. و از دل خود وسوسهها و نيرنگها و كيدهاى شيطان را دور كن، كه خدا بندگان خود را به اندازه فروتنى و تواضعشان بالا مىبرد. و راه بردن ايشان به فروتنى و خضوع و خشوع بقدر آگاهى آنان به عظمت خداوند است»«».
سجود
در علماخلاقاسلامى ج : 4 ص : 442 آمده:
و چون اراده سجود كردى باز در دل خود نهايت ذلّت و عجز و انكسار را به ياد آر، زيرا سجود بالاترين درجه فروتنى است، و عزيزترين اعضاء خود را كه روى است به پستترين چيزها كه خاك است بگذار و ميان پيشانى و خاك حايلى منه، بلكه بر زمين سجده كن كه به خضوع نزديكتر و بر ذلّت گوياتر است. و چون نفس خود را در مقام خوارى و خاكسارى داشتى و بر خاك افتادى، بدان كه آن را در جاى مناسب خود نهادهاى و فرع را به اصل باز رساندهاى، كه تو از خاكى و به آن باز مىگردى. و در اين هنگام عظمت خدا را در دل خود تازه كن و بگو: «سبحان ربّى الأعلى و بحمده»، و به تكرار مؤكّد ساز، زيرا اثر يك بار سجده ضعيف است، پس اگر دل تو نرم و پاك شد، اميد تو بايد به رحمت پروردگار صادق باشد، كه رحمت او به محلّ ذلّت و ضعف مىشتابد نه به محلّ تكبّر و خود بينى. پس سر از سجده بردار و تكبير گوى و از گناهان خود آمرزش خواه، و حاجت خود درخواست كن، و تواضع را به تكرار مؤكّد گردان، و بار دوم به سجده رو همچون سجده اول.
از مولاى ما امير مؤمنان عليه السّلام از معنى سجده اول پرسيدند فرمود: «معنى آن اين است: خدايا ما را از خاك آفريدى»، يعنى از زمين، و معنى سر برداشتن اين است:
«و از آن ما را بيرون آوردى». و سجده دوم اشاره به اين است: «و به آن ما را باز مىگردانى»، و سر برداشتن از آن اشاره به اين است: «و از آن بار ديگر ما را بيرون مىآورى».
و مولاى ما امام صادق عليه السّلام فرمود: «به خدا سوگند هرگز زيانكار نيست هر كه حقّ سجود را بجا آورد هر چند در مدت عمر يك بار باشد. و رستگار نيست هر كه با پروردگار خود خلوت كند در چنين حالى و مانند كسى باشد كه با خود خدعه و فريب كند، [يعنى] از سجودش و از آنچه خداى تعالى براى سجود كنندگان آماده ساخته از انس به خدا در دنيا و راحت آخرت در حال غفلت و بازى باشد. و هيچگاه از [رحمت] خداى تعالى دور نيست هر كه در حال سجود به او تقرّب نمايد، و از رحمت الهى دور است هر كه سجود او از روى ادب نيست، و حرمت مولاى خود را ضايع كند به اينكه در حال سجود دل به غير او بندد. پس خدا را از روى فروتنى و تواضع و ذلّت سجده كن، سجود كسى كه مىداند از خاكى كه خلق بر آن پا مىنهند آفريده شده، و از نطفهاى كه هر كس آن را پليد و نجس مىشمارد تركيب يافته، و نبوده و پديد آمده، و خداوند سجودى را كه به دل و جان و روح باشد سبب نزديكى به خود قرار داده، پس هر كه نزديكى او را مىخواهد بايد از غير او دورى نمايد، آيا نمىبينى كه آن كه در حال سجود است جميع اشياء از او پنهانند و همه ديدنيها از او پوشيده است؟ خداى تعالى توجّه باطنى را نيز همين گونه مىخواهد.
پس هر كه در نماز به چيزى غير از خداى تعالى دل ببندد، او نمازى را كه وسيله تقرب الهى است وسيله تقرب به غير فهميده، و از آنچه مراد الهى از نماز اوست دور افتاده. خداى تعالى مىفرمايد: «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلبَينِ في جَوفِهِ» (سوره احزاب / 4)«خداوند در درون هيچ مردى دو دل نيافريد». رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: «خداى عزّ و جلّ مىفرمايد: هر گاه بر دل بندهاى مطّلع شوم و بدانم كه در آن طاعت مرا با اخلاص براى من و براى جستن رضاى من دوست مىدارد، خودم كار او را راست كنم و تدبير او را به عهده گيرم، و هر كه در نماز خود مشغول به غير من باشد از استهزاء - كنندگان است، و نامش در دفتر زيانكاران نوشته مىشود.
آيت الله جواد آقا ملكي تبريزي در أسرارالصلاة (ترجمه آقاي رجب زاده) صفحه 266
علامه ملا محمد مهدي نراقي در كتاب علماخلاقاسلامى (ترجمة كتاب جامع السعادات) ج 4 صفحه 432
علامه ملا محمد مهدي نراقي در كتاب علماخلاقاسلامى (ترجمة كتاب جامع السعادات) ج 4 صفحه 439
علماخلاقاسلامى ج 4 ص 440
در علماخلاقاسلامى ج : 4 ص : 442
نظرات شما عزیزان: